دزخند

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

الحق و الانصاف که مردمان دزفول ، نوابغ لطیفه پردازی و نخبگان لغزخوانی اند.

در صفحات شادِ دزخند، گرد هم و برای هم رخدادهایی حقیقی را نقل می کنیم که اسناد طبع شوخ و لطیفه پردازی های نمکینِ خطه ی پرنشاط دزفول است.

نشاطی که سرچشمه اش، روح زلال مردمان این شهر و آسانگیری ایشان در گذرانِ روزگار است.

آنچه در «دزخند» خواهیم و خواهید نوشت شواهدی است گویا بر نشاط و تیزهوشی خاصِ دزفولیان در لغرپردازی و لطیفه سرایی.

در طَبَق ِ شادیهای «دزخند»، لغرهای پیشینه و پیرامونِ خود را به اشتراک می گذاریم تا زنده ماند این حقیقت که :

« خـاستـگاه لطیفه های غریـب و لغـزهای نجیبِ دزفولیــان،
نیست مگر روحیات لطیف و نبوغ عجیبشان در خَلق نشاط»

« عید 93 که بشود به سه حکایتِ پربازدیدتر، جوایز نقدی ناقابلی عیدی خواهیم داد »
و البته جایزه ی بزرگترِ شما ، همان لبخندهایی است که بر لب همشهریان خواهد نشست.

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خر» ثبت شده است

قدیما که آسفالتها و کولر گازیها اینقدر هوای شهرو آتیشی نکرده بود و شبهای شهرمون خنک و مطبوع بود ،رسم بود که هم سفره ی شام رو پشت بوم بندازن هم رختخواب اهالی خونواده رو.

این لُغُز مشهور دزفولی هم ظاهراً روی همون پشت بوما و توی همون رختخوابای خنک و دلچسب اتفاق افتاده.


نقله که:

زن و شوهر فقیری همراه بچه هاشون خفتیدَه بیدِن ریبون (خواب بودن پشت بام)

و طوری که بچه ها نشنون درباره ی مسایل مختلف زندگی پچ پچ میکردن.


زنه به شوهره میگه :

مِرَه ای کووک دگَ وختِ زونشه . نخی زونی دیهی یش ؟

مرد ! این پسر دیگه وقت زن گرفتنش شده . نمیخوای زنش بدی ؟

mera ! ee koowak dega vakhte zoonasha. nakhi zoone dihiesh ?


شوهره میگه:

خُ نَ وا پیل بووه ؟ اَ کجا خَرج داهام ؟

خب نباید پول باشه ؟ از کجا خرج (برای دامادیِ پسر ) رو بدم ؟

Kho na va peel boowa ? a koja kharj daahaam ?


زنه فکری میکنه و میگه :

هالَم خَرَ فروش خرجِِ کووَکت کن.

تا بعدن هم خدا کریمهَ هر وخ پیل اومَه دَسِت اَندو خَرِی دِگَه بِخِری.

(حالا الاغ رو بفروش و خرجِ پسرت کن)

(تا بعدها هم خدا کریمه هر وقت پول دستت رسید دوباره یه الاغ دیگری میخری)

haalam khara foroosh kharje koowaket kon.

taa badan ham khoaa karima.har vakh peel ooma daset andoo kharei bekheri


شوهر از ابراز نظرِ شفاف پرهیز میکنه و میگه :

هالَم تا بینُم...

(حالا تا ببینَم...)

Halam taa binom


و سعی میکنه حرفای دیگه ای رو پیش بکشه تا موضوعِ ازدواجِ پسر فراموش بشه.


چند دقیقه ای میگذره و نجواکنان مشغول صحبتهای متفرقه میشن، یهو از توی تاریکیای اون طرف پشت بام ، پسرِ خونواده (که قاعدتاًً باید خواب بوده باشه ) صداش درمیاد که :


بووَه ؟ دِگَه قِصی خَرَه نَمکُنِی ؟
قِصِی خَر !

بابا ؟ دیگه صحبتِ الاغ رو نمیکنید ؟

صحبتِ الاغ !

Boowa dega ghessei khara namkonei ? ghessei khar !



راوی : «دزخند»



دزخند اهداء میکند:


یک میلیون ریال پاداش و لوح ِ افتخارِ« لُغُزپردازِ برترِسال» برای برترین مخاطبِ«دزخند»در لُغُزپردازی


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۰۳:۴۰
شادی دزفولی