دزخند

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

الحق و الانصاف که مردمان دزفول ، نوابغ لطیفه پردازی و نخبگان لغزخوانی اند.

در صفحات شادِ دزخند، گرد هم و برای هم رخدادهایی حقیقی را نقل می کنیم که اسناد طبع شوخ و لطیفه پردازی های نمکینِ خطه ی پرنشاط دزفول است.

نشاطی که سرچشمه اش، روح زلال مردمان این شهر و آسانگیری ایشان در گذرانِ روزگار است.

آنچه در «دزخند» خواهیم و خواهید نوشت شواهدی است گویا بر نشاط و تیزهوشی خاصِ دزفولیان در لغرپردازی و لطیفه سرایی.

در طَبَق ِ شادیهای «دزخند»، لغرهای پیشینه و پیرامونِ خود را به اشتراک می گذاریم تا زنده ماند این حقیقت که :

« خـاستـگاه لطیفه های غریـب و لغـزهای نجیبِ دزفولیــان،
نیست مگر روحیات لطیف و نبوغ عجیبشان در خَلق نشاط»

« عید 93 که بشود به سه حکایتِ پربازدیدتر، جوایز نقدی ناقابلی عیدی خواهیم داد »
و البته جایزه ی بزرگترِ شما ، همان لبخندهایی است که بر لب همشهریان خواهد نشست.

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

تو اَ او بَتَری (To aoo batari)

جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۴ ق.ظ
دایی کوچکترم تعریف می کند:

من و برادرم در کودکی خیلی شیطان بودیم و تش را روی آب می گلنیدیم .

مرحوم پدرمان هم که قدری تندمزاج بود معمولا از دست شیطنتهای ما عاصی بود.

یک روز من بیکار، جلوی
درب خانه نشسته و هوا میخوردم، همان موقع برادر بزرگترم طبق معمول شیطنتی کرده بود و پدرم برای تنبیه به دنبالش دوید اما برادرم به دهلیز خانه دویده از جلوی من رد شد و به کوچه گریخت.

پدرم که تا درب منزل تعقیبش کرده و از دستیابی به او ناامید شده بود ، بدون

معطلی پس گردنی محکمی نثارِ گردنِ من کرد.(تَسِ قایُمی - Tase ghaiomei)

من که غافلگیر شده بودم با بغض و تعجب نالیدم :

« پَ  اَ چه مُنه بزنی ؟»

(پس چرا مرا میزنی ؟)




پدرم با چهره ای طلبکار پاسخ داد :

« تُ اَ او بَتَری»
(تو از اون بدتری)



گوینده ی خاطره : آقای سین.الف



لغزهای دزفولیِ شما با نام خودتان در «دزخند» درج می شود.
به علاوه

به برترین لُغُزپردازِ سال ، مبلغ یک میلیون ریال پاداش و لوح ِ افتخارِ «لُغُزپردازِ برتر» اهداء می گردد.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۱۷
شادی دزفولی

نظرات  (۵)

جالب بود.

کلی با خانواده خندیدیم به این حکایت.

به کاشان گنه کرد آهنگری
به شوشتر بریدند گردن مسگری     :^)
پاسخ:
دقیقا ....

البته نکته اش اینه که این دفعه به دزفول بریدند گردن مسگری

البته...... زدند پس گردن مسگری.

:^))
خیلی جالب بود، بسیار خندیدیدم، به یاد پیرمردهای خوش قریحه ی قدیم ......
پاسخ:
خوش قریحه.

واقعاخوش قریحه.

دزفولی هستم ولی دزفول نیستم

ای داد بیداد

 

پاسخ:
مطمئن باش دزفول هستی.

اگرچه حتی دزفولی نباشی.

کافی است عاشق ایران باشی.

همانطور که من همیشه در همدان و کاشان و شیراز هستم

اگرچه همدانی و کاشی و شیرازی نیستم.

چون عاشق ایرانم.

قدمتان روی چشم.

باز هم بیایید.

دور هم شاد باشیم.
سلام
از اینکه به رایحه سر زدید متشکرم.
وبلاگ شما را دیدم بی تعارف بگویم از لغزهای شما لذت بردم سعی می کنم از نوشتارهای شما با ذکر منبع در رایحه بیاورم خصوصا اگر مربوط به دوران دفاع مقدس مطلب داشتید حتما به ما خبر دهید. متشکرم
ناصر آیرمی
پاسخ:
سلام جناب آقای ناصر آیرمی

از تشریف فرمایی شما لذت بردیم.

هر روز منتظر تشریف فرمایی تان هستیم.

دوست داریم گرد هم باشیم و با کمک هم شادی ، نشاط و صمیمیت را در جمع رفقای دزفولی بپراکنیم

ان شاء الله..

باز هم به ما سر بزنید.

هر روز.
مجددا سلام
نوشتار شما با افتخار در رایحه منتشر شد
پاسخ:
ممنون از تعامل صمیمانه ی شما.

اگر از لغزهای رزمندگان دزفولی چیزی به خاطر مبارک رسید دزخند را از مرحمت عالی بی نصیب نگذارید.
قول میدهیم به خوبی و در خور شاءنش ویراست و مصور و منتشرش شود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی