دزخند

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

الحق و الانصاف که مردمان دزفول ، نوابغ لطیفه پردازی و نخبگان لغزخوانی اند.

در صفحات شادِ دزخند، گرد هم و برای هم رخدادهایی حقیقی را نقل می کنیم که اسناد طبع شوخ و لطیفه پردازی های نمکینِ خطه ی پرنشاط دزفول است.

نشاطی که سرچشمه اش، روح زلال مردمان این شهر و آسانگیری ایشان در گذرانِ روزگار است.

آنچه در «دزخند» خواهیم و خواهید نوشت شواهدی است گویا بر نشاط و تیزهوشی خاصِ دزفولیان در لغرپردازی و لطیفه سرایی.

در طَبَق ِ شادیهای «دزخند»، لغرهای پیشینه و پیرامونِ خود را به اشتراک می گذاریم تا زنده ماند این حقیقت که :

« خـاستـگاه لطیفه های غریـب و لغـزهای نجیبِ دزفولیــان،
نیست مگر روحیات لطیف و نبوغ عجیبشان در خَلق نشاط»

« عید 93 که بشود به سه حکایتِ پربازدیدتر، جوایز نقدی ناقابلی عیدی خواهیم داد »
و البته جایزه ی بزرگترِ شما ، همان لبخندهایی است که بر لب همشهریان خواهد نشست.

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

چَلتُک : (Chaltok)

جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۳۴ ب.ظ

پیش توضیح :

قدیمترها هنگامِ پر گردنِ گونی های چلتوک ، تلاش می­شد گونی طوری پر شود که دیواره اش به صورتِ استوانه ای صاف و مرتب شکل بگیرد.


«جیم» و «دال» دوستانی صمیمی بودند که معمولاً با هم شوخی داشتند و از لغزهای

یکدیگر هم رنجیده نمی شدند.


«جیم» چاق بود.


روزی از روزها که با هم مشغول لغزپرانی بودند ، «جیم » برای«دال» لغزی خواند.


«دال» هم در پاسخ گفت :

«تو خُ اشکمت مَری گونی چَلتُکیه که آدمِ نوشیهِ پُرش کُرده».

To kho eshkamet mari gooni chaltokia kea dame noshie poresh korda

شکم خودت مانند گونی چلتوکی است که فردی ناشی آنرا پرکرده باشد(پر از قلمبگی و کج و معوجی)


 

گمون کنم از نظرِ «دال» شکم ها باید مثل گونیِ عکس پایین مرتب و صاف باشن




ولی متاسفانه شکم آقای «جیم» شبیه گونی پایینی و ناشیانه پر شده بوده :



    


گوینده ی خاطره: آقای سین.الف

                                                               



لغزهای دزفولیِ شما با نام خودتان در «دزخند» درج می شود.
به علاوه

به برترین لُغُزپردازِ سال ، مبلغ یک میلیون ریال پاداش و لوح ِ افتخارِ «لُغُزپردازِ برتر» اهداء می گردد.

نظرات  (۲)

عکسا گونی ها اونقدر با مطلب همخونی داشت که بریدم از خنده
پاسخ:
خب دیگه.
باید یه جوری تجسمات اون اقای لغزپرون رو برای مخاطب تصور بدیم که بچسبه .
قبول داری ؟
۱۷ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۵ یاسر قربانی
سلام
آفرین به این ذوق.کار بسیار قشنگی رو شروع کردین.ان شاءالله روز به روز بهتر تر تر تر بشه.
و اما خاطره:
پدر دوستم(خدا رحمتشان کند) عادت داشت زیر شلواری پسرهاشو بپوشه.از قضا هر زیر شلواری ای رو که دو سه بار می پوشید خشتکش پاره می شد.دوستم گفت یه روز رفتم سر کمد لباسام که یه زیر شلواری بپوشم بابام داد زده:
بُوَه دِلتَه دِه خشتکش نَدِرَه ، ترسُم پی تمبونا مو قوطی بوه.مش قُلُمب زُمبَت بُووُم
پدرجان مواظب باش خشتکش پاره نشه.می ترسم با زیر شلواری های من قاطی بشه اونوقت مدیونت بشم(بیان با شوخ طبعی)
یــــــــــــ زهر ـــــــــــــــاعلی(ع)
پاسخ:
سلام جناب قربانی.

خاطره ی یادداشتی شما به عنوان نخستین خاطره ی دریافتی از همشهریان باذوق و شوخ طبعمان در وبلاگ درج می شود.
منتظر خاطرات بعدی شما و دوستان هستیم.
به نظر میرسد همه ی ما نیاز داریم مکانی برای مطایبات و لغزخوانی های دزفول داشته باشیم تا اندکی از سنگینی و سردی فضای پرفشار این روزهای دنیا داشته باشیم.
ممنون.
منتظر تشریف فرمایی مجدد شما می مانیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی