دزخند

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

الحق و الانصاف که مردمان دزفول ، نوابغ لطیفه پردازی و نخبگان لغزخوانی اند.

در صفحات شادِ دزخند، گرد هم و برای هم رخدادهایی حقیقی را نقل می کنیم که اسناد طبع شوخ و لطیفه پردازی های نمکینِ خطه ی پرنشاط دزفول است.

نشاطی که سرچشمه اش، روح زلال مردمان این شهر و آسانگیری ایشان در گذرانِ روزگار است.

آنچه در «دزخند» خواهیم و خواهید نوشت شواهدی است گویا بر نشاط و تیزهوشی خاصِ دزفولیان در لغرپردازی و لطیفه سرایی.

در طَبَق ِ شادیهای «دزخند»، لغرهای پیشینه و پیرامونِ خود را به اشتراک می گذاریم تا زنده ماند این حقیقت که :

« خـاستـگاه لطیفه های غریـب و لغـزهای نجیبِ دزفولیــان،
نیست مگر روحیات لطیف و نبوغ عجیبشان در خَلق نشاط»

« عید 93 که بشود به سه حکایتِ پربازدیدتر، جوایز نقدی ناقابلی عیدی خواهیم داد »
و البته جایزه ی بزرگترِ شما ، همان لبخندهایی است که بر لب همشهریان خواهد نشست.

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

کُوشام (kowsham)

جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

آقای لام ، پیرمردی روضه خوان بود که نه صدایش چندان گرم و نه سوادش چندان متناسب با شغلش بود و اصطلاحاً منبرِ سردی داشت.

در عوض خیلی علاقه داشت که طولانی بخواند و معمولاً هم فراتر از حوصله ی مستعمین و مجلس ، روضه را طول می داد.

یک بار ، آنقدر مجلس را طول داد و با صدای بلند و نه چندان دلنشین خواند و خواند تا همگان را خسته کرد.

مستمعین یک به یک برخاستند و مجلس را ترک کردند تا جایی که فقط یکی از مستمعین به نام آقای «میم» پای منبر باقی ماند.

اما سرانجام او هم به عنوانِ آخرین مستمع پس از مدتی تحمل برخاست و  درست در لحظه ­ای­ که آقای «لام» چشمانش را بسته و با صدای بلند در حال خواندن بود سعی کرد  بدون جلب توجه و به آرامی از مجلس بیرون برود.

اما آقای «لام» که از لای پلک ها متوجه این حرکتِ « میم» شده بود، دیگر طاقتش را از کف داد و با غیظ ، سرِ او تشر زد که :

« کجا برویی ؟ پَ نَ دارُم بخونُم ؟»


«میم» هم فی الفور جواب داد:


«آقا  بِروُوم سراغ کُشام ، یَکتَه نَگُروِون »

Agha darom berowom soraghe kosham . yakta nagoroven

(آقا ! دارم میروم سراغ کفشهایم که مبادا در انبوه کفش های حاضرین مجلس !!!  با کفش دیگران قاطی و لابه لای آنها گم شوند.)


(کنایه ای ظریف و رندانه به این واقعیت که وقتی مجلسِ اینقدر خلوت شده که همه رفته اند و فقط من باقی مانده ام ، پس دیگر چه جای گیر دادن به من دارد!!)



گوینده ی خاطره: آقای سین.الف



لغزهای دزفولیِ شما با نام خودتان در «دزخند» درج می شود.
به علاوه

به برترین لُغُزپردازِ سال ، مبلغ یک میلیون ریال پاداش و لوح ِ افتخارِ «لُغُزپردازِ برتر» اهداء می گردد.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۱۷
شادی دزفولی

نظرات  (۲)

۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۴ یه بنده خدا
سلام
اگه مایـــــــــــــل به تبـــــــــــادل لینـــــــــــــــــــــک هستـــــــــــــــــِد
خبــــــــــــــــــرم کنــــــــــــــــید
التماس دعا

با سلام ابتکار شما در جمع آوری لطایف واقعی دزفولی ستودنی است. ان شاالله بزودی چند خاطره ی ناب و شیرین برایتان ارسال خواهم کرد منتظر باشید
پاسخ:
سلام علیکم و رحمت الله.

خیر مقدم.

منتظر دریافت خاطرات شیرین شما می مانیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی