دزخند

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

الحق و الانصاف که مردمان دزفول ، نوابغ لطیفه پردازی و نخبگان لغزخوانی اند.

در صفحات شادِ دزخند، گرد هم و برای هم رخدادهایی حقیقی را نقل می کنیم که اسناد طبع شوخ و لطیفه پردازی های نمکینِ خطه ی پرنشاط دزفول است.

نشاطی که سرچشمه اش، روح زلال مردمان این شهر و آسانگیری ایشان در گذرانِ روزگار است.

آنچه در «دزخند» خواهیم و خواهید نوشت شواهدی است گویا بر نشاط و تیزهوشی خاصِ دزفولیان در لغرپردازی و لطیفه سرایی.

در طَبَق ِ شادیهای «دزخند»، لغرهای پیشینه و پیرامونِ خود را به اشتراک می گذاریم تا زنده ماند این حقیقت که :

« خـاستـگاه لطیفه های غریـب و لغـزهای نجیبِ دزفولیــان،
نیست مگر روحیات لطیف و نبوغ عجیبشان در خَلق نشاط»

« عید 93 که بشود به سه حکایتِ پربازدیدتر، جوایز نقدی ناقابلی عیدی خواهیم داد »
و البته جایزه ی بزرگترِ شما ، همان لبخندهایی است که بر لب همشهریان خواهد نشست.

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

پَ فُ وی ( Pa fow vi )

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۲۱ ب.ظ


سال­ها قبل از انقلاب در خوزستان رایج شده بود که برخی برای کار به کویت می رفتند.

یکی از بستگان که شغل اصلیش بنایی بود و برای کار به آنجا رفته بود  نقل می کرد:


در آنجا ، چون برای تازه واردها کار کم بود ، اگر کاری گیرشان  می آمد در حد توان سعی داشتند بخشهای جانبیِ کار را هم شخصاً انجام دهند و به دیگری واگذار نکنند.

یک قرارداد ساخت و ساز بسته بودم و سفتکاری و دیوارکشی و پلاستر و گچ و کاشی را خودم انجام دادم و پس از اتمام سایر کارهایی که از عهده ی من خارج بود، (مثل برق کشی و لوله کشی و ...)  خانه آماده ی تحویل شد.

صاحبکار به من گفت : « رنگ آمیز سراغ نداری؟»

گفتم : خودم رنگ هم میزنم.

دست به کار شدم و با آزمون و خطا به ترکیب ِرنگهای مختلف پرداختم تا نهایتاً مطابق با سلیقه ی صاحبکار به رنگی رسیدم که پسندیده و تأیید شد.


کار که تمام شد یکی از دوستانِ صاحبخانه که دنبال نقاش خوب می گشت آمد و کار را دید و پسندید.

رو کرد به من و پرسید: این چه رنگی است ؟

من هم که آن را «من درآوردنی» درست کرده بودم ، مانده بودم چه بگویم، فی البداهه گفتم:


اسمِ این رنگ  « پَ فُ وی » است .!!!

Pa fow vi  



پرسید :» Pa fow vi چه رنگی است؟

جواب دادم : یک رنگ ایرانی است.

او که خوشش آمده بود گفت: میخواهم برایم از همین « پَ فُ ویِ » ایرانی بزنی.

بد موقعیتی شد.

از یک طرف نمیدانستم با چه ترکیب بندی و چه میزانی از آمیختنِ رنگها ، به آن رنگ رسیده ام  و از طرفِ دیگر یک کار بنایی که در تخصصِ خودم بود به من پیشنهاد شده بود.

فکری کردم و گفتم : « باشه ! برات میخرم».

از سر ناچاری راه افتادم و گشتم تا یک مغازه پیدا کردم که معلوم بود مدتهاست دربش بسته است.

مغازه را به طرف نشان دادم و گفتم این همان مغازه ای است که رنگِ Pa fow vi دارد اما فعلاً صاحبش رفته ایران.


با همین منوال مدتی معطلش کردم تا شاید از درخواستش منصرف شود. البته شانس هم با من یار شد و  برگشتنِ آن مغازه دار از ایران!!! آن­قدر طولانی شد که آن مشتری بی خیالِ« پَ فُ وی » شد.

الحمدلله آن مغازه ی«پَ فُ وی» فروشی!! هم تا سالها باز نشد و خلاصه به خیر گذشت ...

چون اگرمغازه باز می­ شد معلوم می­شد که صاحب مغازه ، رنگِ Pa fow vi که ندارد هیچ، اصلا رنگفروش هم نیست.


ولی خدا شاهد است که من فقط قصد داشتم خانه ای را رنگ کنم نه کسی را .


                                                                     
با تشکر از راوی محترم : لُغزو


لغزهای دزفولیِ شما با نام خودتان در «دزخند» درج می شود.
به علاوه

به برترین لُغُزپردازِ سال ، مبلغ یک میلیون ریال پاداش و لوح ِ افتخارِ «لُغُزپردازِ برتر» اهداء می گردد.

نظرات  (۱)

واقعا  این اسم چطوری به ذهنش رسیده بوده ؟
پاسخ:
واقعا !!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی