دزخند

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

لغز لطیفه های جایزه دارِ دزفولی

الحق و الانصاف که مردمان دزفول ، نوابغ لطیفه پردازی و نخبگان لغزخوانی اند.

در صفحات شادِ دزخند، گرد هم و برای هم رخدادهایی حقیقی را نقل می کنیم که اسناد طبع شوخ و لطیفه پردازی های نمکینِ خطه ی پرنشاط دزفول است.

نشاطی که سرچشمه اش، روح زلال مردمان این شهر و آسانگیری ایشان در گذرانِ روزگار است.

آنچه در «دزخند» خواهیم و خواهید نوشت شواهدی است گویا بر نشاط و تیزهوشی خاصِ دزفولیان در لغرپردازی و لطیفه سرایی.

در طَبَق ِ شادیهای «دزخند»، لغرهای پیشینه و پیرامونِ خود را به اشتراک می گذاریم تا زنده ماند این حقیقت که :

« خـاستـگاه لطیفه های غریـب و لغـزهای نجیبِ دزفولیــان،
نیست مگر روحیات لطیف و نبوغ عجیبشان در خَلق نشاط»

« عید 93 که بشود به سه حکایتِ پربازدیدتر، جوایز نقدی ناقابلی عیدی خواهیم داد »
و البته جایزه ی بزرگترِ شما ، همان لبخندهایی است که بر لب همشهریان خواهد نشست.

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

هندا هفتاد (HONDA 70)

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۶ ب.ظ




یکی از رفقا تازه یه هُندا هفتاد خریده بود و هر روز می اومد دنبالم با هم بزنیم به جاده.
چون رانندگیش خوب نبود و قدری هم بگی نگی حال و حوصله رانندگی نداشت،من میروندم.

یه روز رفتیم سمت شهیون و با صدای بلند اواز می خوندیم.
هر ماشینی از کنارمون رد می شد صدامونو می آوردیم پایین، وقتی میرفت دوباره داد می زدیم.

ترانه ی محبوبمون رو به صورت بحر طویل میخوندیم و باهاش سینه هم می زدیم:

هفتاد مرو سردشت
اِنجِن تَرَکی دارَه
ای شمع پدر سُخْتَه
اَمروز کلکی دارَه ..


توی همین اوضاع به یه شیب تند رسیدیم و در حین داد و فریاد و سر و صدا من دنده رو سنگین کردم.
هندا هفتاد رو وقتی میخواین از دنده 2 بیارین 1 باید اول خلاص کنین و بعد یکی بزنین عقب تا بیفته دنده 1.
من خلاص کردم و سرعت خیلی پایین اومد طوریکه با عجله پامو زدم رو دنده و چون مچی گازش خراب بود و سیم گاز موتور رو به دسته ی ترمز جلو زده بودند،یهو موتور پرگاز حرکت کرد و شتابش باعث شد چرخ جلو بره رو هوا و رفیق از همه جا بی خبر من از روی موتور بیفته.

عجیب بود که این بیچاره هی غلت میزد و  هی ادامه ی ترانه رو میخوند.

یه غلت می زد میگفت:
انجن ترکی داره ...
یه غلت دیگه می زد و میگفت:
ای شعم پدر سخته ...
غلت بعدی:
امروز کلکی داره...

بالای سرش که رسیدم  ، دست و پا و صورتش حسابی ریتِ رات ( زخم و زیل) و سروصورتش خاک و خلی شده  بود.
بهش گفتم:
نَه خوبَه تِینا ای دو بیتَه بَلَدیِم

 وَرنَه واسکِی تا تَه دَرَه مَغلَه گُلُو رووی

(فلانی حالا خوبه همین دو بیتشو بلدیم)
 وگرنه باید تا ته دره غلت زنان می رفتی.

با جدیت و  خونسرد گفت:
مورده گِراش اَر خَر لَغَتی بِزَندُم ایطور وَرُم نَم بیُس.

هی که سیل خودمِه کُنُم زخم ِتازهَ بِجورم


( اگر الاغ جفتک می زد بهم اینجوری نمی شدم.)
(هرچه بیشتر به خودم نگاه می کنم زخم های جدیدتری پیدا می کنم)




با تشکر از راویِ خوش روحیه: یاسر قربانی



« دزخند» اهداء میکند: 

      یک میلیون ریال پاداش و لوح ِافتخارِ «لُغُزپردازِ برتر» برای مخاطبی که محبوبترین لُغُزپرداز شود.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۲۵
شادی دزفولی

نظرات  (۱)

سلام.
اولا ماشاالله به روحیه ی رفیق آقای قربانی
دوما ماشاالله به مطالب خوبتون
سوما ماشاالله به هکس موتر که کلی خاطراتم رو زنده کرد.
پاسخ:
سلام.
اولا موافقیم
دوما ماشاالله به آقای قربانی که مطلبو فرستادن.
سوما اگه منظورتون عکس موتور بود. قبول داریم که خاطرات رو خوووب زنده میکنه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی