مِزِه خَربِزَه (mezzei kharbeiza)
آقای سین میگفت:
روزی با رفقا به رودخانه رفته بودیم و خربزه ای همراه داشتیم که بسیار بی مزه بود ، به طوری که حتی مزه ی آب هم نمی داد.
هیچ یک از رفقا از آن نخورد و ناچار آن را بیرون از کت، کنار آب گذاشته بودیم.
در همین اثناء غریبه ای سوار بر تیوب از بالارود به
ما رسید و گفت :
«آقا ! یَه کتی نون دارُم . یَه می نونیِ داریِ کِ پِیش خوَرُم ؟»
(آقا کمی نان دارم. چیزی دارید که همراه با آن بخورم ؟)
Agha ! ya kotei noon daarom. Ya mei noonei daarei ke peish khowarom ?
یکی از دوستان همان خربزه را برداشت و به او تعارف کرد.
مردِ تیوب سوار که لقمه ای نان در دهان داشت و در حال جویدن بود ، گازی به خربزه زد تا همراه با نان بجود.
اما اندکی که جوید ، چشمهایش را برهم گذاشت و غُرغُرکنان
گفت:
«لوپَش خشک کنا. مِزِ نونه هَم اَ دونُم بُرد»
(الهی که بوته ی این خربزه خشک شود ! مزه ی نان را هم از دهانم زایل کرد)
Loopash khosk kona. Meze noona ham a doonom bord.
به علاوه
سلام
جالب بود یه کمی هم به بختیاری نزدیکه